ازقافله دروغگویی در باره مزاری عقب نمانیم

متکلم متبحر و رجالی متخصص و فیلسوف دهر و فقیه عصر حضرت آفت الله الاعظم عبدالغل مزاری ، از علمای سرشناس و وارسته افغانستان بود که در راه اعتلای اسلام به شهادت رسید. اندیشه های فقهی ، کلامی و سیاسی او نشان دهنده عمق فکر و اندیشه استاد مزاری است. از این استاد کتاب های زیادی در فقه و رجال و کلام و فلسفه بر جای مانده که در حوزه های علمیه تدریس می شود و مجتهدان بنام همچون آفت الله محقق مزاری ، آفت الله خلیلی و آفت الله عرفانی و غیره آن ها را تدریس می کنند. در عرفان هم ، استاد مزاری شاگردان مبرزی تربیت کرد. یکی از شاگردان استاد مزاری در عرفان ، عارف نامی شفیعی دیوانه بود. شفیعی از بس در عرفان سرامد شده بود که او را دیوانه می گفتند. وقتی شفیعی بعد از کشیدن چرس یا تریاک به خلسه فرو می رفت ، ذکر "یا بابه یا بابه" اش بلند می شد و دیگران را هم به وجد می آورد. استاد مزاری همچون امام حسین (ع) که گفت : به خدا هرگز تن به ذلت نخواهم داد ، عزتمندانه در مقابل طالبان و مزدور و نفوذی طالبان یعنی گلبدین حکمتیار جنگید و در سنگر مبارزه با وحشیان طالبان و گلبدین به شهادت رسید و هرگز تن به اسارت نداد. آفت الله مزاری در زندگی خود همیشه از دنیا پرستی دوری می کرد و هرگز به دنبال قدرت نبود و همیشه از آن گریزان بود. او  با هیچکس برای کسب قدرت نجنگید و برای آن رقابت نکرد. اینکه گفته میشود مزاری برای قبضه همه قدرت در دستان خود ، حسینی ، شهید عاقلی و شهید صادقی نیلی را کشته ، یا علیه مخالفانش کودتای 23 سنبله به راه انداخته ، همه دروغ است. دست او به خون هیچ بی گناهی آلوده نشد. شایعاتی که نقل می شود که مزاری جنگهای داخلی و خانگی را در مناطق هزاره جات میان گروه های شیعی بر افروخت هم دروغ است و اینکه برخی گفته اند حدود پنج هزار نفر از شیعیان در غرب کابل از سوی او کشته شده اند هم دروغ است. مزاری همیشه به دنبال وحدت شیعیان و مسلمانان بود و هیچگاه از جنگ های داخلی و جنگ با احزاب و گروه های شیعی حمایه نکرد. او برای ایجاد وحدت چه از خود گذشتگی ها که نکرد و برای آن که میان احزاب شیعه اتحاد بر قرار شود ، او بر خلاف دیگران که با چنگ و دندان به پست دبیرکلی چشم دوخته و به آن چسبیده بودند ، داوطلبانه از آن در حالی که حقش بود چشم پوشید و آن را برای شخصیت های دیگر از احزاب شیعه واگذارکرد. او هرگز به دنبال آن نبود که درسایه ایجاد حزب وحدت ، قدرت را در خود وسازمان نصر افغانستان متمرکز کند و مانند دیگران نبود که وحدت برای من و حول محور من و اگر نشد وحدت بی وحدت .و کشتن صادقی نیلی هم هرگز برای این منظور نبود. صادقی نیلی ، فرمانده عمومی حزب وحدت اسلامی، بدست سید انوری کشته شد نه بدست استاد مزاری. مزاری با آن وارستگی و تقوا و پارسایی ، چگونه می آید  فرمانده حزب وحدت را می کشد؟ به نفع او هم نبود. او که نمی خواست همه قدرت را خود قبضه کند و سازمان نصر را برگرده دیگران سوار کند پس چرا باید صادقی را بکشد؟

استاد مزاری وقتی با التماس فراوان دیگران برای بعهده گرفتن سمت دبیرکلی ، مجبور شد آن را قبول کند ، مو به مو طبق منشور حزب وحدت "بنام میثاق وحدت"عمل می کرد و هیچ کاری را خارج از اختیارات خود انجام نمی داد. او همواره با ارکان حزب وحدت مشوره می کرد و هرگز مانند دیگر دبیر کل ها خود را یک پادشاه تصور نمی کرد. کلمه معروف شاهان که می گویند:"صلاح مملکت خویش خسروان دانند" هرگز از زبان او و یاران و اعضای دفترش شنیده نشد که نشد. در زمان دبیر کلی او طبق میثاق وحدت ، کارها و اعمال استاد زیر نظر شورای مرکزی و شورای نظارت قرار داشت و هرگز آن دو نهاد به حاشیه رانده نشده بود و این بخاطر خصلت استاد مزاری در تقوا و زهد بود که از استبداد و یکه تازی و دیکتاتوری بیزار بود. او علیه هیچ کس توطئه نکرد و هرکس با نظر او مخالف بود ، برایش عزیز و محترم بود . برخلاف دیگران که صاحبان آرای مخالف را می کشند ، او هرگز در صدد حذف فیزیکی یا ترور شخصیت مخالفان خود بر نیامد که نیامد.

در پایان وقتی مدت دبیر کلی او به اتمام رسید ، با خوشحالی تمام آن را به دیگری واگذار کرد. او هرگز در صدد نشد که خود را همچنان بر دیگران تحمیل کند و مانند دیگران با تقلب و رشوه دوباره خود را بر سر کار بیاورد. وقتی رأی نیاورد با خرسندی از آن استقبال کرد و کنار رفت و حزب وحدت را همچنان یکپارچه و قدرتمند تحویل داد بدون آن که هیچ انشعابی در آن ایجاد شده باشد و این از درایت ، کاردانی و از سر خیرخواهی و وحدت طلبی و ایثارگری ها و مشورت های او با دیگران بود که در مدت دبیرکلی اش توانست همه شخصیت ها و گروه های قبلی را در کنار خود حفظ کند و از انشعاب و اختلاف جلوگیری کند. اگر او دیکتاتوری و یکه تازی می کرد شخصیت های مهم دیگر با او مخالف می شدند و از کنار او رفته و انشعاب می کردند. حضرت استاد مزاری در شب 23 سنبله تصمیم داشت با شخصیت های مخالف که از شدت مشورت مزاری با آن ها رنجیده بودند ، رو بوسی کند که آن ها خبر یافتند و فرار کردند و استاد با یارانش نتوانستند به این فیض عظمی برسند و این آرزو در دل استاد ماند. نفرین بر کسانی که فرار کردند و استاد را از فیض عظمای روبوسی  در شب 23 سنبله محروم کردند. در آن شب هرچند استاد موفق شد با مصباح و تعدادی از یاران فراری بغل کشی کند ، اما چه سود که شخصیت های اصلی چون اکبری و فاضل و عالمی و مرتضوی فرار کرده بودند و استاد مزاری نه توانست با آن ها مشوره کند و نه توانست روبوسی کند.

بعد از این ماجرا استاد که هرگز به گلبدین حکمتیار تکیه نکرده بود و علیرغم اصرار زیاد گلبدین که تپه اسکاد را می خواست ، مزاری آن تپه استراتیژیک را به گلبدین نبخشید. بخاطر این مسأله میان مزاری و گلبدین بارها درگیری شد. آخر الامر گلبدین به استاد پیشنهاد کرد گذشته ها را فراموش کنند و هردو باهم در مقابل دشمن جدید ، طالبان بجنگند. آن هردو در مقابل طالبان آن قدر عزتمندانه جنگیدند تا اینکه استاد مزاری کشته شد و استاد گلبدین بدست طالبان اسیر شد. استاد مزاری که از مکتب امام حسین(ع)‌درس آموخته بود ، اسارت را برای خود ننگ می دانست و مرگ با عزت را در مقابل تسلیم و زنده ماندن ترجیح می داد ، در سنگر مقاومت علیه طالبان کشته شد و تن به خواری اسارت نداد

بابه چه  ذلیلانه     رفت است و از این خانه 

آن قاتل انسان ها     با  زنجیر  و  زولانه

د

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.