محاکمه خیانت کاران در قضیه افشار
در قضیه افشار جای قربانیان و خاینان عوض شده است؛ خاینان در موضع قاضی نشسته اند و قربانیان در موضع متهم. به عبارت روشنتر ما در قضیه افشار دو طیف متهم داریم یک طیف از متهمین جنایت کاران اند و طیف دیگر خاینان.
جنایت کاران مشخص اند و همه آن ها را می شناسند. احمد شاه مسعود، سیاف و ملا عزت که به افشار حمله کردند و آن همه فجایع از قتل عام مردم قزلباش و سادات، تجاوز به نوامیس شان، غارت و چپاول اموال شان و ویرانی خانه های شان از جمله جنایات این افراد بود.
خیانت کاران اما نا شناخته اند. آنان در سایه سکوت افراد مطلع که منافع شخصی و حزبی را بر بیان حقایق ترجیح داده اند، تا کنون توانسته اند با شانتاژ و فرا فکنی و تهمت به این و آن، اذهان را منحرف کنند و به مردم آدرس غلط بدهند. در واقع اگر قضیه افشار را کالبد شکافی کنیم، می توانیم دو طیف از خاینان را شناسایی کنیم:
1. یک طیف از خاینان را کمونیست های چینی و روسی تشکیل می دهند که شهید مزاری آن ها را بحیث قوماندان بر قوت های حزب وحدت منصوب کرده بود و آن ها بجای دفاع، سنگر ها را معامله کردند. افرادی مثل جنرال خداداد، جنرال صداقت، جنرال در محمد و جنرال غرجی کسانی بودند که استاد شهید مزاری آن ها را بحیث افراد کار کشته بر بازوی نظامی خود سلطه بخشیده منصوب کرده بود. از کمونیست های مائویی چینی هم معلم عزیز رویش، علم بهرامی و غیره بازوان فکری شهید مزاری بودند و بر او نفوذ فوق العاده داشته از طریق مزاری اهداف و منویات خود را به پیش می بردند.
از این افراد کمونیست های روسی یا همان جنرال های خبره بازمانده از رژیم دست نشانده شوروی، سنگر ها را معامله کرده از برابر نیروهای مهاجم فرار کردند و عزیز رویش و بهرامی هم به بهانه جمع آوری نیرو خود را از معرکه بیرون کردند. مردم افشار که قزلباش ها و سادات بودند، در برابر دشمنان قسم خورده که از اعمال جنایت بار دیوانگان مزاری دلهای پر کینه داشتند، تنها و بی دفاع گذاشتند تا آن وحشیان هر بلایی خواستند سر شان بیاورند. همین افراد زیرکانه و مزورانه بعد ها برای آن که مردم از خیانت شان مطلع نشوند، دست پیش گرفته بخشی از قربانیان یعنی سادات را به خیانت متهم کردند تا هم اذهان را از خود منحرف کنند و هم از اقشار مذهبی انتقام بگیرند.
2. دومین متهم شخص شهید مزاری است. آقای مزاری در میان مردم افشار مستقر شد و آنجا را بحیث قرار گاه خود انتخاب کرد. وی با اینکه فرصت های زیادی برای مصالحه و گفتگو با دولت ربانی داشت و آن دولت حقوق زیادی به اهل تشیع و هزاره ها داده بود که در دولت های دیگر هرگز تکرار نشده و نخواهد شد، راه جنگ را در پیش گرفت و با همه گروه های حزبی و قومی درجنگ شد و غرب کابل مخصوصا افشار را به میدان جنگ تبدیل کرد که از هر طرف هاوان، راکت و غیره به سمت آن شلیک شود. آقای مزاری با آن که از حمله قریب الوقوع مسعود و سیاف اطلاع یافته بود، تنها هزاره ها را از افشار بیرون کرد و نیروهای حزب وحدت را که بیش از 21 هزار نفر بود از باقی ساحات جمع آوری و در افشار به خط مقدم جبهه نیاورد تا از این مردم محافظت کند. علاوه بر آن افراد بی دین و کمونیست را بر نیروهای حزب و مقدرات مردم شیعه مسلط کرد که آن ها در مواقع آسودگی و صلح، اهل کر و فر و لاف و گزاف اند اما در موقع رزم یا سنگر ها را معامله می کنند یا پا به فرار می گذارند.
و سر انجام آقای مزاری خود نیز آن مردم را ترک کرد و جان خود را کشید و سادات و قزلباش های مظلوم را تنها گذاشت تا دشمنانی که آقای مزاری آن ها را به افشار کشانده بود، هرچه خواستند به سر شان بیاورند. آنگاه که آن فاجعه جان سوز اتفاق افتاد، آقای مزاری بجای عذر خواهی از مردم قزلباش و سادات یا حد اقل همدردی و غم شریکی با آنان – با اینکه خود می دانست مردم هزاره خود شان را بیرون کرده اند – هزاره ها را قربانی جا زد و سادات محترم را متهم کرد. گویا دیواری کوتاه تر از این مردم پیدا نمی شود که هم باید بپای جنگ طلبی های مزاری بسوزند و هم به خیانت متهم شوند.
نگارنده با اینکه خود یک هزاره هستم اما وقتی فیلم شهید مزاری را دیدم که گفت هزاره ها خود را با اثاث منزل حتا، از افشار بیرون کرده بودند و در عین حال می بینم که سادات از جانب یک طیف از پیروان مزاری که خود متهم به خیانت افشار هستند، مورد بی مهری قرار می گیرند، دلم برای این مردم سوخت که مظلومیت شان هنوز هم ادامه دارد. من از همنژادان خود متاسفم که بخاطر عرق نژادی یا ملاحظات شخصی وقتی این ظلم ها ، دروغ ها و خیانت ها را مشاهده می کنند، با خاینان و ستم پیشگان همسویی می کنند یا اینکه در برابر آن سکوت می کنند.