محاکمه خیانت کاران در قضیه افشار
در قضیه افشار جای قربانیان و خاینان عوض شده است؛ خاینان در موضع قاضی نشسته اند و قربانیان در موضع متهم. به عبارت روشنتر ما در قضیه افشار دو طیف متهم داریم یک طیف از متهمین جنایت کاران اند و طیف دیگر خاینان.
جنایت کاران مشخص اند و همه آن ها را می شناسند. احمد شاه مسعود، سیاف و ملا عزت که به افشار حمله کردند و آن همه فجایع از قتل عام مردم قزلباش و سادات، تجاوز به نوامیس شان، غارت و چپاول اموال شان و ویرانی خانه های شان از جمله جنایات این افراد بود.
خیانت کاران اما نا شناخته اند. آنان در سایه سکوت افراد مطلع که منافع شخصی و حزبی را بر بیان حقایق ترجیح داده اند، تا کنون توانسته اند با شانتاژ و فرا فکنی و تهمت به این و آن، اذهان را منحرف کنند و به مردم آدرس غلط بدهند. در واقع اگر قضیه افشار را کالبد شکافی کنیم، می توانیم دو طیف از خاینان را شناسایی کنیم:
1. یک طیف از خاینان را کمونیست های چینی و روسی تشکیل می دهند که شهید مزاری آن ها را بحیث قوماندان بر قوت های حزب وحدت منصوب کرده بود و آن ها بجای دفاع، سنگر ها را معامله کردند. افرادی مثل جنرال خداداد، جنرال صداقت، جنرال در محمد و جنرال غرجی کسانی بودند که استاد شهید مزاری آن ها را بحیث افراد کار کشته بر بازوی نظامی خود سلطه بخشیده منصوب کرده بود. از کمونیست های مائویی چینی هم معلم عزیز رویش، علم بهرامی و غیره بازوان فکری شهید مزاری بودند و بر او نفوذ فوق العاده داشته از طریق مزاری اهداف و منویات خود را به پیش می بردند.
از این افراد کمونیست های روسی یا همان جنرال های خبره بازمانده از رژیم دست نشانده شوروی، سنگر ها را معامله کرده از برابر نیروهای مهاجم فرار کردند و عزیز رویش و بهرامی هم به بهانه جمع آوری نیرو خود را از معرکه بیرون کردند. مردم افشار که قزلباش ها و سادات بودند، در برابر دشمنان قسم خورده که از اعمال جنایت بار دیوانگان مزاری دلهای پر کینه داشتند، تنها و بی دفاع گذاشتند تا آن وحشیان هر بلایی خواستند سر شان بیاورند. همین افراد زیرکانه و مزورانه بعد ها برای آن که مردم از خیانت شان مطلع نشوند، دست پیش گرفته بخشی از قربانیان یعنی سادات را به خیانت متهم کردند تا هم اذهان را از خود منحرف کنند و هم از اقشار مذهبی انتقام بگیرند.
2. دومین متهم شخص شهید مزاری است. آقای مزاری در میان مردم افشار مستقر شد و آنجا را بحیث قرار گاه خود انتخاب کرد. وی با اینکه فرصت های زیادی برای مصالحه و گفتگو با دولت ربانی داشت و آن دولت حقوق زیادی به اهل تشیع و هزاره ها داده بود که در دولت های دیگر هرگز تکرار نشده و نخواهد شد، راه جنگ را در پیش گرفت و با همه گروه های حزبی و قومی درجنگ شد و غرب کابل مخصوصا افشار را به میدان جنگ تبدیل کرد که از هر طرف هاوان، راکت و غیره به سمت آن شلیک شود. آقای مزاری با آن که از حمله قریب الوقوع مسعود و سیاف اطلاع یافته بود، تنها هزاره ها را از افشار بیرون کرد و نیروهای حزب وحدت را که بیش از 21 هزار نفر بود از باقی ساحات جمع آوری و در افشار به خط مقدم جبهه نیاورد تا از این مردم محافظت کند. علاوه بر آن افراد بی دین و کمونیست را بر نیروهای حزب و مقدرات مردم شیعه مسلط کرد که آن ها در مواقع آسودگی و صلح، اهل کر و فر و لاف و گزاف اند اما در موقع رزم یا سنگر ها را معامله می کنند یا پا به فرار می گذارند.
و سر انجام آقای مزاری خود نیز آن مردم را ترک کرد و جان خود را کشید و سادات و قزلباش های مظلوم را تنها گذاشت تا دشمنانی که آقای مزاری آن ها را به افشار کشانده بود، هرچه خواستند به سر شان بیاورند. آنگاه که آن فاجعه جان سوز اتفاق افتاد، آقای مزاری بجای عذر خواهی از مردم قزلباش و سادات یا حد اقل همدردی و غم شریکی با آنان – با اینکه خود می دانست مردم هزاره خود شان را بیرون کرده اند – هزاره ها را قربانی جا زد و سادات محترم را متهم کرد. گویا دیواری کوتاه تر از این مردم پیدا نمی شود که هم باید بپای جنگ طلبی های مزاری بسوزند و هم به خیانت متهم شوند.
نگارنده با اینکه خود یک هزاره هستم اما وقتی فیلم شهید مزاری را دیدم که گفت هزاره ها خود را با اثاث منزل حتا، از افشار بیرون کرده بودند و در عین حال می بینم که سادات از جانب یک طیف از پیروان مزاری که خود متهم به خیانت افشار هستند، مورد بی مهری قرار می گیرند، دلم برای این مردم سوخت که مظلومیت شان هنوز هم ادامه دارد. من از همنژادان خود متاسفم که بخاطر عرق نژادی یا ملاحظات شخصی وقتی این ظلم ها ، دروغ ها و خیانت ها را مشاهده می کنند، با خاینان و ستم پیشگان همسویی می کنند یا اینکه در برابر آن سکوت می کنند.
طرحی که مزاری را نابود کرد (عوامل حمله و سقوط افشار)
نویسنده: مبارز گمنام
ابتدا درود میفرستم بر روان پاک شهدای خونین افشار و عرض تسلیت دارم به خانواده های شهدا و قربانیانی که بعد از فاجعه افشار قربانی سیاست های گروهی و نشنلستی گردیدند.
نویسنده چیره دست نیستم اما دروغ ها و اشک تمساح ریختن های دروغین دجالان مجبورم ساخت تا آنچه در مورد سقوط مرگبار افشار میدانستم را به تحریر بکشم. من یک هزاره هستم اما وجدانم انسانی است نه قومی. آنچه مینوسیم واقعیت های است که از نظر بنده، که خود تاریخ زنده هستم اتفاق افتاده و عوامل اساسی بر سقوط افشار است. اگر افراد و اشخاصی که در آن ایام در حزب وحدت بوده اند و اکنون زنده هستند وقتی اندک بر اساس وجدان خویش فکر کنند نه بر اساس وابسته گی های حزبی و قومی اش، مهر تائید خویش را بر نوشته هایم خواهد کوبید.
آغاز بد بختی های حزب وحدت زمانی شروع شد که به تاریخ (8) میزان سال 1371 حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و حزب جنبش به رهبری عبدالرشید دوستم طرح کوده تا برای سرنگونی حکومت برهان الدین ربانی را ریختند که در هسته این طرح حزب وحدت قرار داشت.
طرحی که روز ها روی آن به شکل بسیار محرمانه افراد دست اول این احزاب کار کردند. نتیجه اش این بود که طی یک اقدام مشترک از سه استقامت تحت کنترول نیرو های شان بالای حکومت مرکزی حمله و کوده تا صورت گیرد و ارگ ریاست جمهوری را تصاحب کنند.
جزئیات طرح این بود که در یک روز از قبل تعین شده نیرو های حزب وحدت از استقامت گردنه باغ بالا، حزب اسلامی از استقامت چهلستون و کوه شیردروازه و نیرو های جنبش از استقامت مکروریان ها و میدان هوایی بالای حکومت مرکزی حمله نموده و ارگ را تصاحب و دولت جدید را شکل دهد. در این طرح گلبدین حکمتیار بحیث رئیس جمهور، عبدالعلی مزاری بحیث صدر اعظم و عبدالرشید دوستم بحیث وزیر دفاع تعین و پیش بینی شده بود. همین گونه تمام پست های دولتی بین این سه جریان سیاسی تقسیم بندی و توافق صورت گرفت که بنده (نگارنده) به دلیل محرمانه بودنش از جزئیات آن اطلاع دقیق ندارم. مطابق این طرح تاجیک ها هیچ گونه جایگاهی در حکومت نداشت.
یکی از نکات مورد بحث در تاکتیک های حمله این بود که حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و حزب جنبش جنرال دوستم هیچ گونه تهدید از عقب جبهه نداشت ولی حزب وحدت عبدالعلی مزاری یک منطقه آسیب پذیر از عقب جبهه داشت و آن اینکه حزب اتحاد به رهبری عبدالرب رسول سیاف از ساحه پغمان ممکن بود برای حزب وحدت خطرساز شده و مشکل ایجاد کند.
ملا غزت که در آن ایام ساحه قرغه را تحت کنترول داشت دارای یک فرقه نظامی بود و ظاهراً امکانات لجستیکی و نظامی اش توسط حزب جنبش جنرال دوستم اکمال میشد. بر اساس پیش بینی ها ظرفیت نظامی ملا غزت میتوانست در روز کودتا مانعی برای نیرو های اتحاد باشد و با ایجاد کمربند امنیتی میتوانست صد راه نیروهای اتحاد شود.
تا آن موقع تنها افراد کلیدی سر جریان سیاسی از موضوع این طرح اطلاع داشتند. با هماهنگی جنرال دوستم ملا عزت تنها فردی بود که شامل این طرح شد. و حزب وحدت توافق نمود که در صورت اشتراک در این طرح پست قومندانی گارنیزون شهر کابل را برای ملا عزت دهند و همچنان توافق گردید که بر علاوه امکاناتی که ملا عزت از حزب جنبش میگیرد، حزب وحدت مبلغ (80) ملیون افغانی پول نقد بخاطر دو ماه مصارف فرقه برای ملا غزت بپردازد که در اولین اقدام مبلغ (40) ملیون افغانی حزب وحدت عبدالعلی مزاری برای ملا غزت پرداخت مینماید. یکی از اشتباهات استراتیژیک این بود که عبدالعلی مزاری تمام این توافقات را روی سند امضا کرده و برای ملا عزت تسلیم نموده بود که ممکن است ملا عزت آنرا به عنوان یک سند تاریخی تا اکنون نزد خودش داشته باشد.
چونکه حزب وحدت قبل از فاجعه افشار شش جنگ شدید را با حکومت مرکزی و اتحاد انجام داده بود که نیازمند تجدید قوا بود.
ملا عزت بنا بر دلایل که برایم هنوز هم روشن نیست نزد احمد شاه مسعود وزیر دفاع حکومت مرکزی رفته و طرح را روی میزش میگزارد. مسعود هم با ذکاوت و زرنگی که داشت دو برابر پول توافق شده یعنی (160) ملیون افغانی و همچنان پست معینیت اوپراتیفی وزارت دفاع را برای ملا عزت پیشنهاد مینماید.
احمد شاه مسعود بعد از توافق و همسو ساختن ملا عزت با خود و هم پیمان اش حزب اتحاد، با درک عمیق از حساسیت موضوع و خطر احتمالی در صدد حمله پیشگیرانه با تمام قوا بر حزب وحدت طراح اصلی کوده تا میشود.
در اولین اقدام، نیرو های پراکنده خویش را از ساحات چهاریکار، شمالی و جبل السراج جمع آوری نموده و به تعداد 2000 نفر نیروی های خویش را با تجهیزات مکمل در دشت چمتله که در عقب کوه افشار موقعیت دارد جابجا میکند و برای حمله بر مناطق تحت کنترول حزب وحدت تجدید قوا مینماید.
سید میرهاشم هاشمی که از سادات چنداول بود و سابقه حزبی جمعیتی داشت در آن زمان سمت ریاست کمیته سیاسی ریاست عمومی امنیت ملی دولت برهان الدین ربانی را به عهده داشت. (ایشان بعد از سقوط افشار و در جریان مظاکرات صلح زمانیکه از ساحه ده مزنگ عبور میکرد توسط نیروهای حزب وحدت ترور شد) ولی بنا بر دلسوزی های قومی و مذهبی که داشت بعد از اطلاع یافتن موضوع توافق ملا عزت با احمد شاه مسعود و طرح حمله با ساحات تحت کنترول حزب وحدت، در صدد آن میشود تا موضوع را به سران حزب وحدت اطلاع دهد تا حزب وحدت به شکلی مسعود را از طریق مظاکرات قناعت دهد که هیچ گونه طرحی برای کوده تا علیه حکومت وجود ندارد و یا اینکه از طریق مظاکرات در حکومت سهیم شود. سید میر هاشم هاشمی با شناختی که با بعضی از قومندان های حزب وحدت داشت در تماس شده و خواهان ملاقات مستقیم و سری با عبدالعلی مزاری میشود.
یکی از قومندان های حزب وحدت از قوم هزاره که رابطه دوستانه و صمیمی قبلی با سید میر هاشم هاشمی داشت اکنون زنده است و لازم نمیبینم که اسم اش را ذکر کنم، برنامه ملاقات ایشان را با عبدالعلی مزاری تنظیم نمود.
در نشستی که بین سید میر هاشم هاشمی و عبدالعلی مزاری صورت گرفت افراد دیگری همچون حیدری ورثی مسئول امنیت حزب وحدت، علم بهرامی مسئول کشف حزب وحدت نیز در جلسه حضور داشتند. من (نگارنده) به دلیل سری بودن موضوع در دهلیز دفتر مزاری با چند نفر دیگر در انتظار نتیجه جلسه بودیم.
سید میر هاشم هاشمی بعد از بیان موضوعات که در قسمت اول بیان شد تلاش میکند که برای عبدالعلی مزاری بفهماند که با یک اقدام سنجیده شده به جناح شورای نظار بفهماند که هیچگونه کوده تاهی در کار نیست. اما از جریان توافق مجدد ملا عزت (که یکی از مهره های کوده تا بود) با مسعود به دلیل ملاحظات تنظیمی حرفی به زبان نمی آورد اما برای مزاری تذکر میدهد که در صورت اقدام علیه دولت ربانی امکان آن وجود دارد هم پیمانانش او را همراهی نکند. عبدالعلی مزاری طبق معمول به یک دنده بودن و کله شق بودن اش را نشان داده و با الفاظ گنگ و نا معلوم جلسه را به پایان میرساند.
بعد از اینکه سید میر هاشم هاشمی از طریق ده مزنگ به ساحات تحت کنترول شورای نظار انتقال داده شد، از دفتر مرکزی اطلاع حاصل نمودیم که عبدالعلی مزاری حرف های هاشمی را جدی نگرفته و زمانیکه حیدری ورثی از ایشان تقاضا نموده بود که اگر لازم بداند روی این موضوع کار کند ولی عبدالعلی مزاری برای حیدری ورثی گفته بود که: " لازم نیست. مسعود این آدم را فرستاده بود که مارا سبک و سنگین نموده و بترساند.
شورای نظار و احمد شاه مسعود میدانست که اگر سه جریان سیاسی و نظامی یک دست شود و بالای حکومت حمله کند برایش درد سر ساز خواهد بود در صدد حمله بر ساحات تحت کنترول حزب وحدت شده کمربند های نظامی ساحات تحت کنترول حزب وحدت را از نظر تاکتیک جنگی برسی میکند. حمله از ساحات ده مزنگ برای مسعود به هیچ وجه مفید نبوده و از نظر سوق الجیشی تنها منطقه ای که مسعود میتوانست آنرا شکست دهد کوه افشار، ساحه کارته مامورین و خوشحال خان بود. چون در یک طرف این ساحه نیرو های اتحاد و ملا غزت قرار داشت از استقامت دشت چمتله هم از قبل نیرو های شورای نظارقبلا جابجا شده بود و در ساحات باغ بالا و کارته پروان نیروی های منظم شورای نظار کمربند امنیتی (خط اول جنگ) داشتند. پس بهترین گزینه برای حمله ساحه افشار که مرکزیت حزب وحدت نیز در این ساحه بود را انتخاب نمودند.
ساعت (5) صبح روز پنجشنبه 22 دلو سال 1371 از سه استقامت حمله بالای افشار شروع شد.
این جنگ که برای احمد شاه مسعود و همپیمانانش حزب اتحاد و ملا عزت جنبه حیثیتی داشت، با تمام قوا وارد عمل شده و ساحات افشار سیلو، کوه افشار، کارته مامورین و مقر فرماندهی حزب وحدت (علوم اجتماعی) و کمربند های امنیتی خطوط اول جنگ را با انواع اسلحه های دست داشته زیر آتش گرفتند. اما متآسفانه آنچنان مقاومتی که درخور نیروی های کار کشته جنگی حزب وحدت بود صورت نگرفت. جنگ چنان شدت داشت که بعضی وقت ها انسان را به یاد خاطرات جنگ جهانی دوم می اندازد. اولین نیرو های که مسیر سرک عمومی افشار را تحت کنترول خویش قرار داد، نیرو های ملا عزت بود که تا آنروز جزء همپیمانان حزب وحدت به حساب میآمد. تا حدی که یکی از فرمانده هان در نزدیکی علوم اجتماعی توسط مخابره خواهان کمک میشود و میگوید (نیرو های کمکی بفرستید که نیروی های سیاف مارا میگیرد. در آن هنگام یک تن از نیروهای ملا عزت به کتف اش میزند و میگوید که صدا بزن و بگو که ما را گرفت).
با تماس های مکررمخابراتی مرکزیت حزب به نیرو های حزب جنبش یکی از همپیمان اصلی حزب وحدت، هیچ گونه تماس با آنها بر قرار نگردیده و بعد ها جنرال دوستم با معذرت خواهی از عبدالعلی مزاری به ایشان اظهار داشت که آنروز مخابره ما خراب بود و ما نمیدانستیم که کدام ساحات را زیر آتش قرار دهیم. ملاحظاتی که جنرال دوستم داشت این بود که بیشترین نیرو ها و کدر های باقی مانده حزب دموکراتیک خلق در اطراف حزب وحدت جمع شده بودند و نیرو ها و کدر های حزب پرچم در حلقه شورای نظار حضور داشتند. و دوستم به هیچ عنوان نمیخواست در یک جنگی که هیچ گونه سود و زیانی برایش ندارد، دوستان قدیمی اش را از خود آزرده خاطر سازد. از جانب دیگر همپیمان استراتیژیک و اصلی حزب وحدت (حزب اسلامی) هر ده دقیقه بعد با یک سکر و یا آوان تپه های کوه افشار را با خاطر بسیار آسوده نوازش میداد. حزبی که عبدالعلی مزاری بخاطرش از بدنه حکومت مجاهدین جدا شد و ساز مخالفت را سر داد. ملاحظاتی که گلبدین حکمتیار داشت این بود که هردو جناح حزب وحدت و شورای نظار دشمنان دیرینه حزب اسلامی از لحاظ تباری بوده و بیشتر میخواست که این جنگ ادامه یابد. چون در هر صورت این جنگ برای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار منافع خودش را داشت.
در شب وقوع حادثه افرادی چون سید محمد سجادی، معلم عزیز رویش و علم بهرامی درعلوم اجتماعی بودند که در لحظات آغازین جنگ با یک موتر که بالای آن بلند گو نصب بود خود شان را از ساحه کشیده و به بهانه اینکه نیرو جمع میکنند، الی ختم جنگ در کوچه و پس کوچه های دشت برچی داد میزدند. این در حالی بود که حزب وحدت حدود (۲۱۰۰۰) نیروی مسلح به فرماندهی قومندان هان چون شفیع دیوانه، ظاهر سکس، اسماعیل جولی، تورن قیس، طاهر طوفان قومندان ملنگ، طاهر شیشه خور، قدم بچه خدا و ده ها گنس و گول دیوانه و پاگل داشتند که بیشترین این نیروه ها در ساحات کوته سنگی، خوشحال خان(حوزه پنجم) دیوان بیگی جابجا بودند. حال فرض بر اینکه این نیرو ها در ساحات دشت برچی و دارالامان (بجز از ساحه ده مزنگ) قرار داشتند، نمیتوانستند که ایشان را تا ساعت پیش از (۱۲) که ختم سقوط افشار بود، به ساحه افشار رسانده و از ساحه افشار و مرکز فرماندهی حزب وحدت دفاع کنند؟ این سوالی است که تا اکنون در نزد نبده بدون جواب بوده و این ضعف مدیرتی عبدالعلی مزاری که در آن ایام بهترین و با اعتماد ترین مشاورین اش خلقی ها و ماویست های مشهور همچون( جنرال خدا داد، معلم عزیز رویش، علم بهرامی و غیره...) که آنروزها امکانات مالی را از طریق مرکزیت شان در کویته پاکستان جمع آوری ، به حزب وحدت منتقل میکردند و اکثراَ مجاهدین خالص را از حلقه مرکزی حزب وحدت کنار زده و در دل عبدالعلی مزاری حس هزاره بودن خالص (اما بدور از دغدغه های مذهبی) را پر رنگ کرده و در تصمیم گیری های مهم نقش مرکزی را داشتند،به هیچ وجه قابل توجیح نیست.
بنده (نگارنده) که شامل یکی از گروپ های حزب وحدت در یکی از ساحات که لازم نمیدانم عرض کنم با خاطر آسوده بر این که بیشترین نیرو های حزب وحدت در ساحات کوه افشار، کارته مامورین، سیلو، علوم اجتماعی ،خوشحال خان و کوته سنگی جابجا است؛ در حالت آماده باش برای دفاع از ساحات تحت اداره خویش قرار گرفتیم. با شدت جنگ در ساحات فوق من با چند تن از همسگران تحت هدایتم چندین بار از قومندان خویش خواهان شرکت برای جنگ در ساحه افشار شدیم. اما به دلیل حساس بودن وضعیت و امکان حمله از مسیر تحت اداره ما چنین اجازه ای به ما داده نشد.
برخلاف روایات معمول، ساحات تحت فرماندهی نیرو های حزب وحدت ابتدا از مسیر سرک عمومی افشار توسط نیرو های ملا عزت و حزب اتحاد و بعداَ ساحات باغ بلا، کارته ماموین و کوه افشار در همان ساعات اولیه سقوط کردند. اما ضد و خورد های پراکنده در پائین کوه افشار و ساحه خوشحال خان، راه ورود نیرو های مخالفین را به ساحات مذکور بسته بود. تا آن موقع شخص عبدالعلی مزاری با راننده اش قیوم و چند تن از گارد اش در داخل علوم اجتماعی در محاصره قرار داشت.
بنا بر روایت یکی از همسنگران شیر حسین مسلمی که اکنون زنده نیست. (شیر حسین مسلمییکی از قومندان های برجسته حزب وحدت بود که بعد ها به دستور شخص عبدالعلی مزاری به قتل رسید) وآن ایام بدلیل محصور شدن مزاری توسط کمونیست ها و ماویست ها، میانه خوبی با عبدالعلی مزاری نداشت؛ اظهار نمود که با شیر حسین مسلمی و جمعی از دوستان در مرکزیت خویش نگران وضعیت بودیم که موسی خواهر زاده عبدالعلی مزاری با وضعیت آشفته وارد و شد و برای شیر حسین مسلمی گفت که (استاد در علوم محاصره مانده و تمام ساحات تقریباَ سقوط کرده است. تنها کسی که میتواند استاد را زنده بیرون کند شما هستید. لطفاَ یک کاری کنید.) ابتدا شیر حسین مسلمی بدلیل ضعف ها و عملکرد های عبدالعلی مزاری حاضر به این عملیات نشد ولی بخاطراینکه مبادا عبدالعلی مزاری بدست نیرو های مخالف افتاده و به حیثیت یک ملت بی عذتی گردد با هفت تن از نیرو های خاص اش که لازم نمیدانم اسم شان را ذکر کنم با دو میل راکت، دو میل پیکا و دیگر تجهیزات از مسیر سرک مقابل علوم اجتماعی وارد ساحه الف خوشحال خان شده و دو نفر پیکاچی را در مناره مسجد توکلی جابجا نمود که مسیر سرک را تحت آتش بگیرند و زمینه ورود شان را به داخل علوم مساعد کنند. دو نفر راکتچی را در دو کنار سرک مقابل دروازه علوم جابجا نمود تا از ورود نیرو های سواره مخالفین جلوگیری نماید و خودش با سه نفر از افرادش وارد علوم اجتماعی شدند. زمانیکه وارد علوم میشوند، میبینند که شخص عبدالعلی مزاری تفنگچه مکروف در دست اش و در دهلیز دفترش به حالت بسیار سراسیمه قدم میزند. مسلمی برایش میگوید که استاد وضعیت وخیم است و ساحات سقوط کرده است. حرکت کن که برویم. ابتداعبدالعلی مزاری ابتدا بخاطر از بین رفتن تمام آرمان هایش انکارنموده و حاضر به رفتن نمیشود اما بعداَ به نسبت تهدید ها و تآکید های مکرر شیر حسین مسلمی حاضر میشود که علوم را ترک کند.
موتر اول نوع بنز که ضد گلوله هم نبود به راننده گی قیوم و دو نفر گارد مزاری به سرعت زیاد و با پشتیبانی پیکا و راکت انداز های از قبل جا بجا شده توسط مسلمی از دروازه علوم خارج شده و خودش را به نزدیک مسجد توکلی میرساند و موتر دوم هایلکس که تمام اسناد و مدارک حزب که بیشترین آن اسناد محرم بوند و معاملات مالی و نظامی حزب را در بر داشت، در کابین آن جا بجا شده بود، با برخورد راکت منحدم شده و اسناد در محوطه علوم پخش میشود که به احتمال زیاد اکثریت آن اسناد اکنون در دست جمعیت و نیروهای شورای نظار آن زمان موجود باشد. شیر حسین مسلمی و افرادش در هنگام خروج از علوم اجتماعی بر اثر فیر راکت مخالفین از قسمت عینک زانو شدید زخمی شده و یکی از افرادش بنام سجاد شهید میشود. در آن هنگام تنها منطقه ای که به صورت پراکننده با نیروهای سیاف درگیر جنگ بود، چهار راهی سپین کلی و ساحه مسجد امام رضا (ع) بود. و اینگونه بود که افشار ساعت ۱۲ ظهر کاملا سقوط نموده و وقایع وحشت ناک که حتی در ذهن انسان نمیگند توسط نیروهای سیاف، ملا عزت و شورای نظار در افشار صورت گرفت. این جنگ بنا بر اسناد و برسی های حزب وحدت آن زمان حدود (۲۶۰) نفر کشته و حدود (۲۳۰۰) نفر زخمی را به دنبال داشته که اکثراَ کشته شده گان و زخمی ها غیر نظامی بودند. وقایع بعد از سقوط افشار مرگ بار ترین بخشی از این شکست بود که مردم افشار که بشترین آنها قزلباش ها و سادات و اندک هزاره ها بودند، تاوان تمام ظلم ها و جنایات نیروهای حزب وحدت را پس داده و آنچه ظلمی که در حق مردم در ساحات تحت کنترول حزب وحدت به پشتون ها و تاجیک ها شده بود، از مردم افشار پس گرفته شد. قابل ذکر است که تنها را هی که میتوانست ضعف های مدیرتی عبدالعلی مزاری و حلقه ی مرکزی اش را در سقوط افشار پوشش داده و تبرئه نماید، انداختن گناه نکرده به گردن چند تن از مخالفین درونی حزب اش بعنوان سنگر فروشان که ابتدا (۱۳) نفر افراد مشخص بودند و در شب رفتن عبدالعلی مزاری به طرف چهار آسیاب و پیمان بدستن دایمی با طالبان تحت کنتول آی اس آی همه تیر باران شد. و بعد از فاجعه ۲۳ سنبله این گناه به گردن سران حزب حرکت اسلامی افتاد. که در اینجا هم مشوره ها و نظریات مشاورین کمونیست عبدالعلی مزاری نقش پر رنگ داشتند.
نکاتی که تا اکنون ذهن ام را به عنوان کسی که سالها در رکاب یک حزب شمشیر زدم و مبارزه کردم می آزارد اینکه:
1. با وجود اینکه قبل از حمله و سقوط افشار عبدالعلی مزاری از تمام جریان حمله آگاهی کامل داشت، با وجود مشاورین کار کشته و کدر های حزب دموکراتیک خلق که در اطرافش جمع بود، چرا دست به اقدام پیشگیرانه نزد؟
2. در روز حادثه سقوط افشار این همه نیرو های مسلح حزب وحدت که تعداد شان بیشتر از (۲۱۰۰۰) هزار نفر میرسید کجا بودند که از افشار و مرکزیت حزب وحدت دفاع میکردند؟ حال آنکه فاصله پل خشک دشت برچی تا ساحه افشار کمتر از (۱۰) کیلو متر است؟
3. چرا یک حزب تمام عیار مذهبی که در رأس آن نیز یک شیخ مذهبی(عبدالعلی مزاری) قرار داشت، آنچنان جنایت کردند که روی تمام جنایت کاران جنگی را سیاه کرده و باعث آن شد که تاوان آنرا مردم بیگناه در افشار، یکه ولنگ و مزار بپردازد؟
و ده ها سوال دیگر که باید شخص عبدالعلی مزاری و مهره های کلدیدی حزب وحدت یا در این دنیا در دادگاه های بین المللی و یا در آن دنیا در دادگاه عدل الهی پاسخ دهد.
پایان تا آغاز دیگر...
برگرفته از صفحه جمهوری سادات